موزه تاریخ پزشكی موتر، فیلادلفیا
این موزه در مركز شهر فیلادلفیا، پنسیلوانیا قرار گرفته است كه شامل مجموعهای از تجهیزات پزشكی، آناتومی و كالبدشناسی، نمونههای پاتولوژی و آسیبشناسی بدن، مدلهای مومی و تجهیزات باستانی پزشكی است. در حقیقت این موزه بخشی از دانشگاه پزشكی فیلادلفیاست. بخش اصلی این مجموعه توسط دكتر توماس دنت موتر در سال 1858 اهدا شده است و برای آموزش و پژوهشهای پزشكی به كار میرفت.
یكی از عجیبترین چیزهایی كه در این موزه به نمایش درمیآید، تومور بدخیم و خطرناكی است كه از سقف دهان یك بیمار خارج كردهاند و همچنین برشی از مغز چارلز.جی. گویتیو كسی كه جیمز.ای. گارفیلد رئیسجمهور اسبق آمریكا را ترور كرد، در این موزه نگهداری میشود
شهرت این موزه به جهت داشتن نمونههای جالب و جذاب جمجمههای سر انسان است. در كنار این مجموعه از جمجمهها، نمونههای آناتومی بدن، مدلهای مومی اعضای بدن همانند مدل مومی یك زن با یك شاخ در پیشانی به همراه شماری از مدلهای مومی از جمجمههای مختلف از دورههای متفاوت تاریخی زندگی بشر، بلندترین اسكلت كشف شده در شمال آمریكا، بقایای یك انسان بسیار بلند قد در حدود 9 فوت، مجموعهای از گونههای مختلف از جنین انسان و بدن یك زن صابونی است.
در حقیقت این زن خودش را در حوضچهای از صابون انداخته و به همین دلیل وی در قبری موم مانند مدفون شده و با ورود مواد شیمیایی موجود در این حوضچه، جسد وی تغییر شكل پیدا كرده است. شمار بسیاری از مدلهای مومی این موزه مربوط به سده نوزدهم است كه در مجموعه ویژه موزه نگهداری میشود و برای گردشگران به نمایش درمیآید.
یكی از عجیبترین چیزهایی كه در این موزه به نمایش درمیآید، تومور بدخیم و خطرناكی است كه از سقف دهان یك بیمار خارج كردهاند و همچنین برشی از مغز چارلز.جی. گویتیو كسی كه جیمز.ای. گارفیلد رئیسجمهور اسبق آمریكا را ترور كرد، در این موزه نگهداری میشود.
شهر گارمیش را می توان شهر گارمیش یک منطقه کوهستانی در بایرن، جنوب آلمان است. که در بخشی به همین نام قرار دارد. به گزارش تکناز این بخش با اتریش مرز دارد و در نزدیکی بزرگترین کوه آلمان تسوگاشپیتسه (با ارتفاع ۲۹۶۱ متر) قرار دارد. علت شهرت این شهر به خاطر میزبانی بازیهای المپیک زمستانی ۱۹۳۶ بودهاست.
یكی دیگر از مكانهای ترسناك و عجیب گردشگری دنیا، بازار سوناراست كه در پایتخت مكزیك قرار دارد. در حقیقت این محل مركزی برای فروش انواع چیزهای عجیب و غریبی است كه در جادوگری كاربرد دارد. در این فروشگاه جنسهای مختلف، گوناگون، عجیب و ماوراء طبیعی مانند خون مار زنگی به فروش میرسد!
جالب است بدانید همه روزه مسافران و گردشگران بسیاری از سراسر دنیا به این بازار میآیند تا به خیال خود بتوانند از آینده خودشان باخبر شوند. در اینجا آینده گردشگران پیشگویی میشود و زندگی خوب و خوشی را از روی فال و پیشگویی به مردم ساده و زودباور وعده میدهند.
در كنار گرفتن فال و پیشگویی آینده، مردم میتوانند جنسهای خاص و ویژهای كه برای داشتن شانس در زندگی معرفی میشود یا از سوی جادوگران و فال بینان توصیه میگردد، مانند خون مار زنگی یا مرغ مگس خوار خشك شده خریداری كنن
خانه وینچستر، خانه بسیار بزرگی است كه بنا به گزارشهای مردمی كه از این خانه بازدید كرده بودند، اتفاقات عجیب و غریبی در آن رخ میداد. این خانه در سن خوزه كالیفرنیا قرار دارد و دارای اتاقهای بسیاری است كه ارواح در 160 اتاق آن منزل گزیدهاند! بنا به داستانی كه از خانه شنیده میشود، ارواح ساكن این محل به خاطر دختری به نام سارا در این خانه ماندهاند.
این خانه یكی از ترسناكترین جاذبههای گردشگری است كه برای بازدید عموم گشایش یافت. از زمانی كه خانه وینچستر برای بازدید باز شد، شكایتهای بسیاری از بازدیدكنندگان گزارش شده كه نشان از وقایع عجیب و غریب دارد. گردشگران بسیاری سالانه برای همین داستانها و حكایتهای گوناگون و عجیب و غریب به بازدید از این خانه میپردازند.
یكی از مرموزترین خانههای دنیا، خانهای روستایی است كه از سنگ ساخته شده و در سیسیلی قرار دارد. این خانه كه همچون دخمهای ترسناك دارای تعداد زیادی نقاشیهای دیواری است، زمانی مركز بینالمللی برگزاری مجالس گروههای شیطانی بود! این افراد با گردهم آمدن در این مكان اقدام به انجام انواع كارهای شیطانی و ضدانسانی میكردند كه همین موضوع باعث شده است تا بتوان آن را در زمره آثار ترسناك جهان قرار داد.
قدمت دخمه مخفی تِلِما دستكم به دهه 1920 میرسد و خانههای ترسناك و مرموزی است كه علاقهمندان به مكانهای مرموز میتوانند با بازدید از این دخمه ترس را از نزدیك حس كنند.
در سده هفدهم در شهری در ادینبورگ، چند خیابان را برای بیماران طاعونی بسته بودند. كسانی كه به بیماری طاعون مبتلا میشدند، در كمال سنگدلی در این محل حبس میكردند تا از گرسنگی و تشنگی بمیرند. از مهمترین این خیابانها بنبست ماری كینگ است. گذشته تیره، تاریك و ترسناك این بنبست باعث شد كه همه ساله تعداد زیادی از گردشگران به قصد دیدن این محل به آنجا سفر كنند.
دلیل اصلی شهرت این خیابان به جهت داستانهای ماورایی و ترسناك و ارواح گوناگون است كه باعث شد مسوولان گردشگری محلی آن را برای بازدید گردشگران آماده نمایند.
ادینبورگ خود شهری قدیمی و از زمان قرون وسطی است. بنبست ماری كینگ و چند خیابان دیگر كه به اعتقاد برخی از بازدیدكنندگان هنوز در خود صدای نالههای بیماران طاعونی را حفظ كرده، همه ساله پذیرای تعداد زیادی از گردشگرانی است كه در پی تجربههای متفاوت از ترس و هیجان هستند.
پل مرگ، سانفرانسیسکو
پل طلایی سانفرانسیسکو كه به دروازه طلایی مشهور است، به رنگ طلایی نیست و تا كنون دوبار بیشتر رنگ نشده است. آمار خودكشی در این پل بسیار بالاست و مردم آنجا معتقدند غریبه ای كه روی پل با نا امیدی قدم میگذارد، به دنبال مرگ آمده است.با وجود اینكه میلههایی به ارتفاع سه متر روی این پل نصب شد تا مانع از پریدن شود اما بازهم افراد زیادی خودشان را به آغوش مرگ می سپارند و روی این پل قدم میگذارند.
به همین دلیل بازدید از این پل هم به هیچ گردشگری توصیه نمیشود. همچنین پل یادبود جورج واشنگتن در سیاتل دومین پل مرگبار آمریکا، بازدیدکنندههای زیادی را به این منطقه میکشاند. در جمهوری چک و شهر پراگ هم پلی به نام نوسل وجود دارد که به خاطر خودکشیهای زیاد افراد ناامید، به پل مرگ مشهور شده و از مناطق ممنوعه گردشگری به حساب میآید.
\ دیگر کمتر کسی را می یابد که یک فلش مموری در جیبش نباشد ! طبیعی است با زیاد شدن استفاده از یک وسیله ، مشکلات آن نیز یکی یکی پدیدار خواهد شد . ویروسی شدن فلش مموری و همچنین دسترسی آسان همه اشخاص به آن را میتوان از چندین مشکل این وسیله نام برد . در این مطلب محور اصلی ما دسترسی آسان همه به فلش مموری شماست . طوری که اگر شما فلش مموری خود را گم کنید ، هر شخصی با اتصال آن به سیستم خود میتواند به اطلاعات آن دست پیدا کند . یا اگر آن را در محلی جا بگذارید ، بازهم این موضوع صدق می کند. راه حل چیست؟
نبردهای زندگی همیشه به نفع قویترین ها پایان نمی پذیرد
بلكه دیر یا زود برد با آن كسی است كه بردن را باور دارد
به غیر از خدا، به هر آنچه امید داشته باشی، خدا از همان چیز
ناامیدت می کند
یه مرد احمق به یه زن میگه ساکت باش اما یک مرد
دانا به یه زن میگه نمی دونی وقتی لبهات بسته اند
چقدر خوشکل میشی
با یاد تو زندگی کردن چه کم خرج
است نه خواب می خواهد نه خوراک!!
ده مرد و یک زن به طنابی آویزان بودند.
طناب تحمل وزن یازده نفر را نداشت!
باید یکنفر طناب را رها می کرد وگرنه همه سقوط می کردند!
زن گفت من در تمام عمر همیشه عادت داشتم که داوطلبانه خودم را وقف فرزندان و همسرم کنم و در مقابل چیزی مطالبه نکنم!
من طناب را رها می کنم چون به فداکاری عادت دارم!
در این لحظه مردان سخت به هیجان آمدند و شروع به کف زدن کردند!!
خانم ها را دست کم نگیرید
ذهنم پر از تو و خالی از دیگران است
اما کنارم خالی از تو و پر از دیگران است
زنی که سیگار میکشد
یعنی یک تناقض پر معنی
بعنی روحی ظریف با زخمی مردانه
روزی میرسد که با لبخند تو بیدار میشوم
آن روز هر زمان که میخواهد باشد
فقط باشد.....
دست خدا
کودک زمزمه کرد: (خدایا با من حرف بزن).
و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد.
کودک نشنید.
او فریاد کشید: (خدایا! با من حرف بزن).
صدای رعد و برق آمد.
اما کودک گوش نکرد.
او به دور و برش نگاه کرد و گفت:
(خدایا! بگذار تو را ببینم).
ستاره ای درخشید. اما کودک ندید.
او فریاد کشید(خدایا! معجزه کن).
نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید.
او از سر ناامیدیگریه سر داد و گفت:
(خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی).
خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید.
اما کودک دنبال یک پروانه کرد.
او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم.
همان یک لحظه اول ،
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،
بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،
نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،
بر لب پیمانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین
زمین و آسمانرا
واژگون ، مستانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحۀ، صد دانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،
آواره و ، دیوانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،
سراپای وجود بی وفا معشوق را ،
پروانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،
گردش این چرخ را
وارونه ، بی صبرانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم.
که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،
بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،
در این دنیای پر افسانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم .
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!
و گر نه من بجای او چو بودم ،
یکنفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !
شعر از :استاد رحیم معینی کرمانشاهی
به سویش قدمی بردار...
آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را
و دریایى غرق نمی کند "موسى" را
کودکی مادرش او را به دست هاى "نیل" می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند ، عاقبت بر تخت ملک می نشیند
از این " قِصَص " قرآنى هنوز هم نیاموختی؟
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد
نمی توانند
پس
به "تدبیرش" اعتماد کن
به "حکمتش" دل بسپار
به او " توکل " کن
و به سمت او قدمی بردار
تا ده قدم آمدنش به سوى خود را تماشا کنی ........
خدایا...
اگر آسمان هزار پاره شود
یا اگر خالی از ماه و ستاره شود
مهم نیست...
همین که تو در هوا جریان داری
و در شبنم ها می درخشی
و با عطر گلها منتشر می شوی کافیست...
من خدایی دارم، که در این نزدیکی است
نه در آن بالاها !
مهربان، خوب، قشنگ ...
چهره اش نورانیست
گاه گاهی سخنی می گوید،
با دل کوچک من،
ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد !
او مرا می خواند،
او مرا می خواهد،
او همه درد مرا می داند ...
یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم می نگرم،
آن زمان رقص کنان می خندم ...
که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است
او خدایست که همواره مرا می خواهد
او مرا می خواند
او همه درد مرا می داند ..
همیشه بهم میگفت: دل دادن به گوش دادنه ؛ نمیشه خود رو دلداده کسی دونست، ولی گوش به حرفهاش نداد ، ( البته گوش دادنی که عمل در پی داشته باشه )
روی تکه ای کاغذ عکس یک قلب رو کشید.
پرسید : میتونی بگی این چیه ؟
با تعجب گفتم : این شکل یک قلب و علامت عشقه !
کاغذ رو از وسط تا زد و گفت : عشق از دو گوش تشکیل شده ؛
میدونی یعنی چی ؟ نمیشه ادعای خداپرستی و عشق به خدا داشت ولی یک گوش ات به خدا باشه و گوش دیگرت به غیر خدا ...
کاغذ رو به دستم داد و رفت ...
در هر ذره ای از ذرات، این نشان موجود است که اوست آن خدای یگانه
که هستی هر هستی به هستی اوست...
((ابوعلی سینا))
اما بقدر آرزوی تو گسترده میشود ،بقدر نیازت فرود می آید، و بقدر ایمانت کارگشاست...
مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد
چون در هر بهار برایت گل می فرستد
و هرروز صبح آفتاب را به تو هدیه می کند.
به یاد داشته باش که پروردگار عالم با این که می تواند در هر جائی از دنیا باشد
قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهی چیزی بگوئی گوش می کند
خداوند بینهایت است...،
بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش زیبا و زشتش پای توست...
تصویر اگر زیبا نبود
نقاش خوبی نیستی ...
از نو دوباره رسم کن
تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید...
آزاد آزاد آفرید ...
پرواز کن تا آرزو...
زنجیر را باور نکن...
انــــار نیستم...کــه برســـم
بــه دست هـای تو...
برگـــــــ×ـــم...
پـــــر از اظطــرابــــــــــ ...
افتـــادن..!!
نمى نــویسـ ـ ـ ـم …..
چون میدانمــ هیچگاه نوشـ×ـته هایم را نمی خوانیـــ ـ ـ ـ
حرف نمیـــ ـ ـ ـزنم ….
چون می دانم هیچ گاه حــ×ــرفـــ هایم را نمی فهمیــ ـ ـ ـ
نگاهت نمیــ ـ ـ ـکنم ……
چون تو اصلاً نگــ×ــاهم را نمی بینیــ ـ ـ ـ
صدایت نمیـــ ـ ـ ـزنم …..
زیرا اشــ×ــک های منـــ برای تو بی فایده استـ ـ ـ ـ
فقط میــ ـ ـ ـخندم ……
چون تو در هر صورت می گویی من دیـ ـ×ـ ـ ـوانه ام!!!
تازه فهمیدم چرا پشت سر مـــ×ـــرده ها آبــــ نمی ریزند …
چون این دنیا ارزش برگشتــ ـ ×ـ ـن ندارد …!
تعداد صفحات : 2