loading...
►███▓▒░░ضامن چت ░░▒▓███◄
ضددختر

مجیدقزوین بازدید : 29 چهارشنبه 13 دی 1391 نظرات (0)

به در سفيد رنگي که چرک بود نگاهي انداختم و بعدم به کل در و ديوارا. جاي کثيفي بود و فقر از در و ديوارش ميريخت. به همراه مهتاب به يه اتاق تاريک و نمور رفتيم. يه دختر تقريبا شونزده ساله درو برامون باز کرده بود و با

مجیدقزوین بازدید : 21 چهارشنبه 13 دی 1391 نظرات (0)

روزها و شباي من مي گذشت و هر روز تکرار کاري که راهي براي فرار از اون نداشتم. پنج شنبه بود، گاهي به امام زاده سر ميزدم و گاهي هم وقت نمي کردم. اما امروز نميدونم چم بود،يه حال بدي داشتم. از خودم بدم

مجیدقزوین بازدید : 37 سه شنبه 12 دی 1391 نظرات (0)

ا تکوناي صبا از خواب بيدار شدم. لاي چشمامو به زور باز کردم. دستامو بردم بالا و دهنم با خميازه اي که کشيدم تا جا داشت باز شد. از بس فس فس کردم داد صبا دراومد : هما ، پاشو ديگه، اين چه وضعيه؟

مجیدقزوین بازدید : 17 سه شنبه 12 دی 1391 نظرات (0)

از روی تخت بلند میشم. سعی می کنم تعادلمو حفظ کنم و کله پا نشم. به سمت صندلیی میرم که لباسام روش افتاده. فکر کنم به اندازه ای که پول داده آش خورده که دست از سرم برداشته و خوابیده. تاپ و شلوارکمو می پوشم و نگاهی به ساعت میندازم. پنج و بیست دقیقه رو نشون میده . چیزی به صبح نمونده منم خوابم نمیاد. روی همون صندلی رو به روی میز آرایشی می شینم و نگاهی به خودم میندازم. هنوزم خیلی ظریف و دخترونه ام ولی یادم نمیره که دیگه دختر نیستم، پاک نیستم، معصومیت یه دختر رو ندارم...

عضویت در سایت

عضویت

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1528
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 19
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 158
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 238
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 247
  • بازدید ماه : 989
  • بازدید سال : 23,933
  • بازدید کلی : 77,356