خیلی سخته

خیلی سخته وقتی عاشق باشی اما

ندونی آخر و عاقبت این عشق چی میشه.

واسه ی منم الان همین مشکل پیش

اومده و من موندم چیکار کنم.

امروز که به خودش گفتم بهم گفت که

بی خیال ته تهش اینه که بهم نمیرسیم.

آخه به نظر من اصلشم همینه. اگه به هم

نمیرسیم پس چرا عاشق بشیم.

اما اون حرف منو نمیفهمه. چند روز پیش

اومده بهم میگه خونوادم راضی نیستن که

بیام خواستگاریت. منم خواستم تمومش

کنم اما باز یه اتفاقی افتاد که دوباره شروع

شد. خب منم ازش خوشم اومده اما اون

بهم میگه بی احساس. من بی احساس

نیستم اما نمیتونم بهش اعتماد کنم و

مطمئن باشم که میتونه خونوادشو راضی

کنه. حالا نمیدونم واقعا چیکار کنم.