همپای روز های دیرینم
مهربان و مهربان و مهربان...
یاد لبخند های زیبایت در خاطرم هست هنوز!
سالهایی که خندیدیم ، سالهایی که فهمیدیم
آن صدا ، آن نگاه هنوز در کنج ذهنم باقیست
حال که نیستی امروز را چگونه جشن بگیرم؟
روز ترنم باران و وزش نسیمو گریه ی کودکی که هر نفسش پیام آور زندگیست
اکنون در فراسوی مرزها در کوچه های هفتادو دو ملت چه کسی برای سالگرد بودنت به آغوشت میکشد؟
دلم تنگ است برای خنده هایمان ، بغض هایمان و شیطنت هایی که باز پای کودکی فراموش شده را وسط میکشید
امروز از خانه که بیرون میروی عمیق نفس بکش....
برایت در دلم چای دم کرده ام با عطر بهار نارنج ، دلم را سپردم به قاصدک ها وخوب برایشان خط و نشان کشیدم برای رساندن هدیه ی تولدت!
هدیه ام رسید؟ عطر بهار نارنج می دهد؟
رویای سالهای شیرینم...
بی تو ! حتی یک لحظه ! میمیرم
روز تولدت از شاخه های خشک برگ های زرد میچینم...
ای عزیزم ، بهترینم!!!!!!!!!!!!