loading...
►███▓▒░░ضامن چت ░░▒▓███◄
ضددختر

مجیدقزوین بازدید : 22 پنجشنبه 14 دی 1391 نظرات (0)

افتاده نگاهت تو چشم عاشقم، شک نکن هنوزم شبیه سابقم


شک نکن هنوزم می لرزه زانوهام، وقتی که بخوام من کنارت راه بیام


این منم که مستم مست و خراب تو، دوست دارم بدونم چیه جواب تو


دوست دارم بدونم تو با من هستی یا، اشتباه گرفتم تورو با اون چشام


وقتی تو چشات زل زدم نشستم، حس می کنم تو دنیای دیگه هستم


منم دوست ندارم کس دیگه رو ببینم، روی هر چشی چشامو بستم


جونم واست بگه بگه رک و راست، تورو می خوامت یه جورای خاص


می خوام بگم بذار بگم نشی بی احساس


جونم واست بگه بگه رک و راست، تورو می خوامت یه جورای خاص


می خوام بگم بذار بگم نشی بی احساس


افتاده نگاهت تو چشم عاشقم، شک نکن هنوزم شبیه سابقم


شک نکن هنوزم می لرزه زانوهام، وقتی که بخوام من کنارت راه بیام


جونم واست بگه بگه رک و راست، تورو می خوامت یه جورای خاص


می خوام بگم بذار بگم نشی بی احساس


جونم واست بگه بگه رک و راست، تورو می خوامت یه جورای خاص


می خوام بگم بذار بگم نشی بی احساس


اون کسی که هر روز دیدنش آرزومه، با وجود اینکه همیشه روبرومه


اون کسی که اسمش بغض تو گلومه


تو هستی بذار بگم من


تو هستی دیوونتم من


جونم واست بگه


جونم واست بگه


بگه رک و راست


تورو می خوامت یه جورای خاص


می خوام بگم بذار بگم نشی بی احساس


جونم واست بگه بگه رک و راست، تورو می خوامت یه جورای خاص


می خوام بگم بذار بگم نشی بی احساس


(جونم واست بگه از شهاب تیام)

همه دورمون حلقه زده بودن و ما می رقصیدیم من فقط به چشمای عماد نگاه میکردم اونم همینطور اهنگ که تموم شد همه دست زدن و ما رفتیم نشستیم سرجامون
-خانومی من برم مردونه؟
-بفرمایین برو
-باشه من رفتم
عماد رفت مردونه دوستام میومدن کنارم می نشستن و حرف میزدیم ساعت 11 بود که همه رو دعوت کردن به صرف شام من و عماد توی ساختمون میخوردیم بقیه هم داخل باغ عماد اومد داخل فیلم بردار هم دنبالش بود یکم ازمون فیلم گرفت بعدش هم رفت عماد کتشو در اورد و نشست
-اخیش بالاخره رفتن
-خسته شدی؟
نگام کرد یه لبخند بهم زد بغلم کرد
-نه عزیزم وقتی پیشتم خسته نیتم وقتی توو چشمات نگاه میکنم و پاکی و معصومیت و عشق رو از توش میخونم خستگی از تنم میره بیرون
منم بهش لبخند زدم
-عماد شام بخوریم من خیلی گشنمه از صبح تا حالا چیزی نخوردم
-مگه من برات ناهار نیوردم؟نخوردی؟
-نه یه کوشولو خوردم اخه نمیشد که با این ارایشا غذا بخورم
-ارایش به جهنم فک نکردی یه موقع حالت بد بشه؟
-خب حالا میخورم دیگه ببخشید
-باشه عزیزم
اولین شام دو نفره مون بود من و عماد بدون هیچ کسی من دهن اون میذاشتم و اون دهن من چه شب خوبی بود بعد از اینکه شام رو خوردیم کم کم مهمونا خدافظی میکردن و میرفتن
همه رفته بودن فقط خانواده هامون بودن
عماد اومد پیشم
-مریم امشب میای خونه ی ما؟
-اومممممممم میشه تو بیای؟
-باشه
قرار شد عماد شب بیاد خونه ی ما وقتی رسیدیم خونه ولو شدم رو مبل
-واااااااااای کی حال داره این همه گیره از توو سرم در بیاره
-مامان من میرم حموم
رفتم داخل حموم و زیر شیر اب گیره ها رو در اوردم انقدر خوابم میومد که دلم میخواست همون جا بخوابم حوله ام رو پوشیدم و رفتم توو اتاقم که دیدم عماد اونجاس
-عافیت باشه
-مرسی
منتظر بودم بره بیرون ولی اون رو تخت دراز کشید
-اقا عماد حالتون خوبه؟
-من خوبم شما چطوری؟
-منم خوبم به لطف شما میری بیرون جانم؟
-نه
-لطفا؟میخوام لباسامو بپوشم
-خب بپوش مگه جلوتو گرفتم؟
-نخیر من معذبم برو بیرون
-چشامو میبندم
-اره جون خودت
-همینه که هست میتونی اینجا بپوشی یعنی من شوهرتما
-بله ولی من نمیتونم
لباسام رو از توو کمد برداشتم
-من از تو لجباز ترم
رفتم توو حموم و لباسام رو پوشیدم و برگشتم توو اتاق
-خب تو روی تخت بخواب من پایین میخوابم
-نه جفت مون رو تخت میخوابیم
-جامون نمیشه
-چرا میشه
-نمیشه
-میشه
-مثه اینکه نمیخوای من امشب بخوابم یه سوال تو میخوای با کت و شلوار بخوابی؟
-نه در میارم
-لباس داری؟
-اره دارم
-اهان میگم میخوای جفت مون پایین بخوایم؟
-باشه
-من برم پتو بیارم
پتو اوردم و پهن کردیم عماد هم لباساشو در اورد و شلوارک و زیر پیرهنیش رو پوشید منم گرفتم خوابیدم تا چشمامو بستم خوابم برد
وقتی چشممام رو باز کردم عماد رو دید که چه معصومانه خوابییده دلم براش ضعف رفت لپشو بوس کردم
بلند شدم و رفتم و دست و صورتمو شستم ورفتم پیش عماد هنوز خواب بود دستمو تکیه گاه سرم گذاشتم
و بهش نگاه کردم دیگه داشت حوصله ام سر میرفت اروم اروم دستمو کشیدم توو موهاش و صداش میزدم
-عماد؟عماد؟پا نمیشی؟حوصله ام سر رفت عماد؟
بالاخره چشماشو باز کرد
-سلام
-سلام ظهر بخیر
-مگه ساعت چنده؟
-11
کش و قوسی به بدنش داد و گفت
-هنوز خوابم میاد
-خیلی بدی پاشو من یه ساعته بیدارم معده ام سوراخ شد من رفتم صبحونه بخورم
-باشه تو برو منم میام
رفتم پایین به مامان و بابا سلام کردم و رفتم توو اشپزخونه و یه صبحونه توپ چیدم عماد هم اومد توو اشپزخونه
-به به دستت طلا
یه صبحونه دو نفره خوردیم برای نهار هم رفتیم خونه ی سوگل جون خلاصه که یک ماه گذشت و عید از راه
رسید لباس عیدامون رو امسال دو تایی رفتیم خریدیم خیلی خوش گذشت توی این یک ماه همه اش پیش
هم بودیم بهترین روزام بود لحظه ی سال تحویل عماد اومد خونه ی ما منم بهش قول دادم که سال دیگه برم
خونه شون و سال بعدش دوتایی توی خونه ی خودمون سالمون رو نو کنیم لحظه ی سال تحویل دستامون رو
توی دست هم گرفتیم او توی دلامون ارزو کردیم که زندگی خوبی رو داشته باشیم روزها از پی هم میگذشتند
و من و عماد خونه مون رو میساختیم طرحش با عماد بود ولی من بعضی جاهاش رو نظر میدادم یک سال از
روز عقدمون میگذشت خونمون تقریبا بناش درست شده بود ولی مثلا بقیه کاراش مثه رنگ و سرامیک و ...
مونده بود اون روز به عماد زنگ زدم و بهش گفتم بیاد اونجا یه کیک کوچیک هم گرفته بودم یه تنه درخت اونجا
بود گذاشتم بین دوتا صندلی و کیک رو گذاشتم روش و یه شمع روی کیک گذاشتم سعید اومد
-سلام
-سلام این چیه؟
-این کیکه سالگرد عقدمونه امروز
بغلم کرد
-مریم خیلی دوست دارم
-منم دوست دارم
نشستیم روی صندلیا و من شمع رو روشن کردم
-با هم فوت میکنیم 1....2.....3....
-اخی یه سال گذشت چقدر این یه سال خوب بود مگه نه ؟
-این یه سال بهترین روزای عمرم بود
-خب عماد اینم کادوی من
-یه عطر بهش دادم و یه قاب عکس که دو نفرمون بودیم یه هفته پیش که رفتیم کوه گرفتیم خیلی خوشحال شد
-یه لحظه صبر کن
رفت از توی ماشین یه چیزی اورد و داد به من بازش کردم یه البوم بود وقتی البوم رو باز کردم خیلی ذوق کردم اولش عکسای من بود که از من داشت بعدش عکسای دو نفرمون بود
-واااااااای خیلی قشنگن مرسی سعید
اونشب تا ساعت 8شب اونجا بودیم و حرف میزدیم بعد از اون رفتیم یه شام دو نفره خوردیم و رفتیم خونه ی سوگل جون شب اونجا خوابیدیم
کم کم عید هم از راه رسید موقع سال تحویل روی قولم موندم و رفتم خونه سوگل جون لحظه ی سال تحویل
کنار هم بودیم من توی دلم دعا کردم که با عماد زندگی خوبی رو داشته باشیم و هم دیگه رو دوست داشته
باشیم من عیدی به عماد یه ساعت استیل دادم عماد هم به من یه زنجیر داد که پلاکش روش به انگلیسی
نوشته بود عماد عید هم گذشت روزها میگذشت و من و عماد غرق در خوشبختی و عشق بودیم اواسط
شهریور ماه بود که تصمیم گرفتیم عروسی کنیم و تاریخ عروسی رو برای اوایل مهر تعیین کردیم توی این مدت
وسایل خونمون رو می گرفتیم و میرفتیم میچیدیم خودمون دوتایی ولی بعضی اوقات مامان و سوگل جون
میومدن پیشمون خونمون یه حیاط خیلی بزرگ داشت که به خواست من اطرفش رو نهال کاشتیم و یه تیکه از
حیاط رو گل کاشتیم خیلی دوست داشتم خودمون میرفتیم گل و نهال میگرفتیم و می کاشتیم انقدر خوب بود
پشت ساختمون یه استخر بود و کنار ساختمون یه الاچیق بود چندتا پله به در ورودی ساختمان میخورد و کنار
پله ها گل های رز قرمز کاشته بودیم از در که وارد میشدیم سمت چپ اشپزخونه بود و در به یه حال نه
کوچیک و نه بزرگ وصل میشد و بعد از اون دوتا پله میخورد که به یه پذیرایی بزرگ وصل میشد از کنار
اشپزخونه پله های مارپیچی بود که به اتاق خواب ها میرفت یه فضای تقریبا کوچیک بود که 4تا در داشت 3تاش
اتاق خواب و یه دونه دیگه هم حموم و دستشویی داخل هر اتاق هم حموم و دستشویی بود خونمون رو خیلی
دوست داشتم چون برام مثه بچه ای بود که از کوچیکی باهام بود و الان بزرگ شده خودمون ساختیمش با
خشت به خشتش خاطره داشتیم
بالاخره روز عروسی رسید صبح من با عماد رفتم ارایشگاه و برعکس عقدم موهام رو دورم
ریخت و یه تاج خیلی ظریف گذاشت روی سرم موهام هم فندقی کرد لباسم ایندفعه سفید
گرفتم وقتی عماد اومد سوار شدیم و به سمت باغ اقاجون حرکت کردیم اون شب بهترین
شب من بود از اون شب به بعد من و عماد زیر یه سقف زندگی میکردیم وقتی رفتیم داخل
ساختمان نشستیم روی صندلی بعد از چند دقیقه سپیده اومد و گفت اهنگ سلطان قلبها رو
گذاشته و ما رو مجبور کرد برقصیم
دستامو گذاشتم روی شونه هاش و از پشت قفل کردم اونم کمرمو گرفته بود


یه دل میگه برم برم

 

یه دلم میگه نرم نرم

 

طاقت نداره دلم دلم

 

بی تو چه کنم

 

پیش عشق ای زیبا زیبا

 

خیلی کوچیکه دنیادنیا

 

با یاد تو ام هرجا هرجا

 

ترکت نکنم

 

سلطان قلبم تو هستی تو هستی

 

دروازه های دلم را شکستی

 

پیمان یاری به قلبم تو بستی

 

بامن پیوستی(2)

 

اکنون اگر از تو دورم به هرجا

 

بر یار دیگر نبندم دلم را

 

سرشارم از آرزو و تمنا ای یار زیبا

 

اهنگ که تموم شد اولین چیزی که حس کردم لب های داغ عماد روی لب هام بود همه کف و

 


سوت میکشیدند و عماد تموم نمیکرد بعد از دو دقیقه ول کرد و منم رژهام پاک شد یه دستمال

 


برداشتم گرفتم طرف عماد

 

-دور لبتو پاک کن

 


خجالت کشیدم بین اون همه ادم اینکار رو کرد وقتایی که تنها بودیم شاید یکم خجالت می

 


کشیدم ولی حالا جلوی همه خجالت میکشیدم سرمو پایین گرفته بودم که سپیده اومد پیشم

 


-چرا لپ هات قرمزه؟ بخاطر کار عماد؟اتفاقا کار خوبی کرد منم اگه جاش بودم همین کار رو

 


میکردم اخه امشب خیلی جیگر شدی مخصوصا اون لب هات

 


-سپیده؟بی ادب منحرف گمشو برو ببینم من هر چی چیزی بهش نمیگم این بیشتر میکنه

 

-باشه بابا حالا بیا بریم قر بدیم یکم

 

-نمیام

 

-به خدا من کاری نمیکنم

 

-سپییییییییییده

 

-بیا بریم

 

-باشه

 

یکم هم با سپیده رقصیدم و بعد هم با سارا و بعدش با حانی پاهام خیلی درد گرفته بود من با پاشنه 10سانتی به شونه ی عماد میرسیدم مجبور بودم 15سانتی بگیرم عماد اومد و با هم شام خوردیم شب هم مردم یکم عروس کشون کردن و رفتن خونه هاشون ما هم رفتیم خونه مون عماد در رو باز کرد

 

-بفرمایید مادمازل

-ممنون مسیو
رفتم توی خونه خیلی خوشگل شده بود خیلی دوسش داشتم همه جاشو یه بار دیگه نگاه
کردم خیلی خوب شده بود از پله ها رفتم بالا و به اتاق خواب رسیدم درشو باز کردم سمت چپ
عکسی که از عقدمون بود رو بزرگ کرده بودیم اونی که عماد منو میبوسید و تور من افتاده بود
روی سر هر دوتامون
عماد ازپشت کمرمو گرفت و منو تو اغوشش کشید و لب هاشو روی لب هام گذاشت
اون شب من بودم و عماد تنهای تنها خودمون دوتایی هیچ کس نبود
حالا 5 سال از اون روزا میگذره به سمت اتاق اراد پسرم میرم
-سلام مامانی پسمل مامان بیدار شده قندعسلم
بغلش میکنم می بوسمش اراد دو سالشه زنگ در رو میزنن به سمت در میرم با دیدن عماد در رو باز میکنم میرم سمت در ورودی بازش میکنم
-سلام عزیزم خوبی؟خسته نباشید
-سلام خانومی ممنون تو چطوری؟بده عزیز بابا رو به من ببینم
کیف و کتش رو ازش میگیرم اراد رو بغل میکنه و باهاش بازی میکنه و من این عشق رو دوست دارم خانواده ام رو دوست دارم عماد عشق اول من بود و هست و خواهد بود


میگن هیچ عشقی تو دنیا ، مثله عشقه اولین نیست

میگذره یه عمری اما ، از خیالت رفتنی نیست

داغه عشقه هیچکی مثله ، اونکه پس میزنتت نیست
چقده تنهاشی وقتی ، هیچکسی هم قدمت نیست(هیچکسی هم قدمت نیست)

 

 

میگن هیچ عشقی تو دنیا ، مثله عشقه اولین نیست

میگذره یه عمری اما ، از خیالت رفتنی نیست

داغه عشقه هیچکی مثله ، اونکه پس میزنتت نیست
چقده تنهاشی وقتی ، هیچکسی هم قدمت نیست

 

 

چقده سخته بدونی ،اونکه میخوایش نمیمونه

که دلش یه جایه دیگست و همه وجودش ماله اونه

چقده برای اونکه ، جون میدی غریبه باشی
بگی میخوام با تو باشم ، بگه میخوام که نباشی(نباشی)

 

 

چقده سخته بدونی ،اونکه میخوایش نمیمونه

که دلش یه جایه دیگست و همه وجودش ماله اونه

چقده برای اونکه ، جون میدی غریبه باشی
بگی میخوام با تو باشم ، بگه میخوام که نباشی

 

 

 

پایان

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
عضویت در سایت

عضویت

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1528
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 19
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 64
  • بازدید امروز : 930
  • باردید دیروز : 356
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 2,014
  • بازدید ماه : 4,168
  • بازدید سال : 27,112
  • بازدید کلی : 80,535