کنج گلویم قبرستانیست پرازاحساس هایی که زنده به گورشده اند به نام
"بغض" !
تیغ روزگارشاهرگ “کلامم” راچنان بریده که سکوتم“بند”نمی آید
آشپزی ام خوب نیست ؛ اشک پشت پا بریزم برایت ؟؟؟
گاهی اوقات دلم میخواهدخرمایی بخورم وبرای خودم فاتحه ای بفرستم شادیش ارزانی کسانی که رفتنم را لحظه شماری میکردند !