دریا باش
در کنارساحل زیبا قدم میزدم و
به ولایت آب می نگریستم
ناگهان این موجهای خروشان به سمت من آمدند
کفش هایم پر از آب شد
نشستم
در کنارم صدفی یافتم
در آن را باز کردم
مرواریدی در آن خود نمایی می کرد
زیرش نامه ای بود
در آن نوشته بود:
دریا باش تا در ساحل نیلگونت
خسته دلان بیاسایند
و از آبی دریایی ات لذت ببرند
و تمام وجودشان پر از رایحه ی دل انگیزت شود
و آنهایی که دریادل نیستند
در تو غرق شوند...