loading...
►███▓▒░░ضامن چت ░░▒▓███◄
ضددختر

مجیدقزوین بازدید : 16 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

گلهاش توی دستش بود,نشسته بود لب جدول،رفتم نشستم کنارش گفتم:برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟گفت:بفروشم که چی؟تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتردیشب حالش بد شد و مردبا گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟گفتم:بخرم که چی؟تا دیروز میخریدم برای عشقم امروز فهمیدم
باید فراموشش کنم...! اشکاشو که پاک کرد,یه گل بهم دادبا مردونگی گفت:بگیرباید از نو شروع کردتو بدون عشقت,من بدون خواهرم...!
زندگی کن *

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
عضویت در سایت

عضویت

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1528
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 19
  • آی پی امروز : 31
  • آی پی دیروز : 64
  • بازدید امروز : 1,113
  • باردید دیروز : 356
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 2,197
  • بازدید ماه : 4,351
  • بازدید سال : 27,295
  • بازدید کلی : 80,718