loading...
►███▓▒░░ضامن چت ░░▒▓███◄
ضددختر

مجیدقزوین بازدید : 24 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

چند سالل پیش سه تا از هم کلاسی ها و دوستای گلم رو توی این خودرو لعنتی از دست دادم.

مرحومین: دکتر آرش ایمانزاده- دکتر فرید جهانی - دکتر بهرام آبیار.

میبینین دنیا چقدر ظالمه؟

هنوزم وقتی یادم می افته اشک تو چشام جمع میشه.

خدایا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

روحشون شاد.

+ نوشته شده توسط بهزاد در دوشنبه هجدهم دی 1391 و ساعت 23:46 | 3 نظر

جهان بزرگ است و زندگی مرموز

تا به حال فکرش را کرده ای

حتی "تو" ، تویی که نمی شناسمت !

شاید روزگاری دور، همه چیزم شوی!

+ نوشته شده توسط بهزاد در دوشنبه هجدهم دی 1391 و ساعت 23:19 | نظر بدهید

نه به دیروزهایی که بودی فکر می کنم

نه به فرداهایی که شاید بیایی

می خواهم امروز زندگی کنم

خواستی باش... خواستی نباش

من هستم و می مانم.

+ نوشته شده توسط بهزاد در دوشنبه هجدهم دی 1391 و ساعت 23:14 | نظر بدهید
این آخرین بارم بود

دیگر احساسم را برای کسی عریان نمی کنم

صداقت یعنی حماقت
 
+ نوشته شده توسط بهزاد در دوشنبه هجدهم دی 1391 و ساعت 22:53 | یک نظر

هنگامیدستمرا دراز کردم که دستی نبود
هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
و هنگامی تشنه آتش شدم،
که در برابرم دریا بود و دریا و دریا ...!

+ نوشته شده توسط بهزاد در یکشنبه هفدهم دی 1391 و ساعت 22:8 | 2 نظر
شاید سالها بعد در گذر جاده ها
بی تفاوت از کنار هم بگذریم
و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.
+ نوشته شده توسط بهزاد در یکشنبه هفدهم دی 1391 و ساعت 22:4 | نظر بدهید

اگر چیزی را با گوشهایت نشنیدی ،

یا آن را با چشم هایت ندیدی . . .

آن را با ذهن کوچکت ابداع نکن !

و با دهان بزرگت به اشتراک نگذار.

+ نوشته شده توسط بهزاد در یکشنبه هفدهم دی 1391 و ساعت 22:2 | نظر بدهید

دوست داشتن از عشق برتر است ...
.عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
.اما دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سرزند بی ارزش است
و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می یابد
عشق در غالب دلها در شکلها و رنگهای تقریبا مشابهی متجلی می شود
و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است
اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش دارد و از روح رنگ می گیرد و چون روح ها، برخلاف
غریزه ها، هر کدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و طعم و عطری ویژه خویش دارد، می توان گفت
.که به شماره هر روحی، دوست داشتنی هست
عشق جوششی یک جانبه است. به معشوق نمی اندیشد که کیست؟ یک « خود جوشی ذاتی » است
و از این رو همیشه اشتباه می کند و در انتخاب به سختی می لغزد و یا همواره یکجانبه می ماند
و گاه، میان دو بیگانه ناهمانند، عشقی جرقه می زند و چون در تاریکی است
و یکدیگر را نمی بینند، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو روشنایی آن، چهره یکدیگر را
می توانند دید و در اینجا است که گاه، پس از جرقه زدن عشق، عاشق و معشوق که
در چهره هم می نگرند، احساس می کنند که هم را نمی شناسند و بیگانگی و
.ناآشنایی پس از عشق - که درد کوچکی نیست - فراوان است
اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می بندد و در زیر نور سبز می شود و رشد می کند
و از این رو است که همواره پس از آشنایی پدید می آید، و در حقیقت، در
آغاز، دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر می خوانند. و پس
از « آشنا شدن » است که « خودمانی » می شوند - دو روح، نه دو نفر، که ممکن است
دو نفر با هم در عین رودربایستی ها احساس خودمانی کنند و این حالت بقدری
ظریف و فرّار است که بسادگی از زیر دست احساس و فهم می گریزد - و سپس، طعم
خویشاوندی و بوی خویشاوندی و گرمای خویشاوندی از سخن و رفتار و
آهنگ کلام یکدیگر احساس می شود و از این منزل است که ناگهان، خودبخود، دو همسفر
بچشم می بینند که به پهندشت بیکرانه مهربانی رسیده اند و آسمان صاف و بی لک
دوست داشتن بر بالای سرشان خیمه گسترده است و افقهای روشن و
پاک صمیمی « ایمان » در برابرشان باز می شود و نسیمی گرم و لطیف - همچون روح
یک معبد متروک که در محراب پنهانی آن، خیال راهبی بزرگ نقش بر زمین شده
و زمزمه دردآلود نیایش مناره تنها و غریب آنرا به لرزه می آورد - هر لحظه
پیام الهام های تازه آسمانهای دیگر و سرزمینهای دیگر و عطر گلهای مرموز و جانبخش
بوستانهای دیگر را به همراه دارد و خود را، به مهر و عشوه ای بازیگر و شیرین
و شوخ، هر لحظه، بر سر و روی این دو می زند
عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی « فهمیدن » و « اندیشیدن » نیست
اما دوست داشتن، در اوج معراجش از سرحد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن
را نیز از زمین می کند و با خود به قله بلند اشراق می برد
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند و دوست داشتن زیبایی های
دلخواه را در « دوست » می بیند و می یابد
عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق
عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن
عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد
عشق خشن است و شدید و در عین حال ناپایدار و نامطمئن و
دوست داشتن لطیف است و نرم در عین حال پایدار و سرشار اطمینان
عشق همواره با شک آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر
از عشق هر چه بیشتر می نوشیم، سیراب تر می شویم
و از دوست داشتن هر چه بیشتر، تشنه تر
عشق هر چه دیرتر می پاید کهنه تر می شود و دوست داشتن نوتر
عشق نیرویی است در عاشق، که او را به معشوق می کشاند
و دوست داشتن جاذبه ای است در دوست که دوست را به دوست می برد
عشق، تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
عشق یک اغفال بزرگ و نیرومند است تا انسان به زندگی مشغول گردد
و به روزمرگی - که طبیعت سخت آن را دوست میدارد - سرگرم شود
و دوست داشتن زاده وحشت از غربت است و خودآگاهی ترس آور آدمی دراین بیگانه بازار زشت و بیهوده
عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن
عشق غذا خوردن یک حریص گرسنه است
و
دوست داشتن « همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن » است

« دکتر علی شریعتی »

+ نوشته شده توسط بهزاد در یکشنبه هفدهم دی 1391 و ساعت 21:58 | نظر بدهید
تمام کسانی را که هر چه خواستند با من،
بادلم
با احساسم کردند
و مرا در دوردست خودم تنها گذاردند...
و من امروز به پایان خودم نزدیکم؛

پروردگارا!
به من بیاموز تا در این فرصت حیاتم
آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند.

 

+ نوشته شده توسط بهزاد در یکشنبه هفدهم دی 1391 و ساعت 21:42 | نظر بدهید
راه کـــه مـــی روم. . .

       مــدام بـــر مـــی گردم و پـــشت سرم را نـــگاه

 مـــی کنم.

                     "دیــــوانــــه نیــــستم"

 

                  خنــــجر از پـــشت خورده ام.

+ نوشته شده توسط بهزاد در شنبه شانزدهم دی 1391 و ساعت 23:25 | نظر بدهید

از مرگ می ترسم ،

فقط به خاطر اشک های مادرم !

+ نوشته شده توسط بهزاد در شنبه شانزدهم دی 1391 و ساعت 23:23 | نظر بدهید

گاهـی فـقـط بایــد

لبـخـنـد بـزنــی

و

رد شـــوی

بگـذار فـکـر کنـنـد

نـفـــهــمیـــــــدی.

+ نوشته شده توسط بهزاد در شنبه شانزدهم دی 1391 و ساعت 23:17 | نظر بدهید
چقــدر بايد بگذرد
تا مـن در مـرور خـاطراتم
وقتي از کنار تــو رد ميشوم،
تنـــم نلــرزد…
بغضــم نگيــرد؟
+ نوشته شده توسط بهزاد در شنبه شانزدهم دی 1391 و ساعت 23:13 | نظر بدهید
سکوت یعنی یه گوشه بیصدا بشینی و از سیگارت کام بگیری
 و صدای گر گرفتن و خاکستر شدنشو بشنفی،
تو خودت اونقدر غرق شی که تا ته سیگارت لباتو بسوزوه،
چقدر از این زندگی خستم خـــــــــــــــــــــــــــــــدا...
نه انگار واقعـــــــــــا؛
خیال رفتن ندارن این غصه های لعنتی.
 
+ نوشته شده توسط بهزاد در شنبه شانزدهم دی 1391 و ساعت 23:11 | نظر بدهید
در انتظار هیچ کس نیستم اما
 
هنوز وقتی نویز موبایل رو اسپیکر می افتد

دلم می لرزد
 
که

شاید " تو " باشی!
 
 
+ نوشته شده توسط بهزاد در شنبه شانزدهم دی 1391 و ساعت 23:5 | نظر بدهید

یک کاغذ سفید را هر چقدر بزرگ و تمیز باشد قاب نمی گیرند

برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت.

+ نوشته شده توسط بهزاد در شنبه شانزدهم دی 1391 و ساعت 23:2 | نظر بدهید

خدایا

ایـــوبــــ را بیــاور زمـیــن ،

مــیــخواهــم از صبـــر برایـــش بگویـــم ... !

+ نوشته شده توسط بهزاد در جمعه پانزدهم دی 1391 و ساعت 23:30 | نظر بدهید

پسورد وایرلسمو دو روزه عوض کردم کلا محبوبیتمو تو همسایه ها از

 دست دادم! یکی یکی سرد و سردتر می شن. نگرانم دسته جمعی یه

حرکتی بزنن.

امروز یکیشون بلند به اون یکی می گفت نامرد نذاشت فیلممو کامل

دانلود کنم!

همچین همسایه های دزدی داریم ما.

+ نوشته شده توسط بهزاد در جمعه پانزدهم دی 1391 و ساعت 23:28 | نظر بدهید


Powered By
BLOGFA.COM

 
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
عضویت در سایت

عضویت

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1528
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 19
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 64
  • بازدید امروز : 84
  • باردید دیروز : 356
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,168
  • بازدید ماه : 3,322
  • بازدید سال : 26,266
  • بازدید کلی : 79,689