روزگار ماه من بود و ولی یارم نبود
روزگاری دل برش بود و دلش با من نبود
روزگاری آرزویم دیدن روی تو بود
روزگار دیگری آمد که رفتارش به دلخواهم نبود
روزگاری در برت بودن برایم همچو یک افسانه بود
یاد داری روز دیدار تو در من صاقتی پیدا نبود؟
روزگاری راز دل را در تو می جستم ولی
روز دیگر نقشی از راز دلم در برق چشمانت نبود
روزگاران رفته اند،من ماندم و این حسرت بی انتها
با دلی افسرده از هجران یاری که هوادارم نبود