توی حیات دبیرستان یه نفر یقه پیرهنم رو گرفت،
فهمیده بود از خواهرش خوشم میاد
بچهها دور ما حلقه زده بودند
و فریاد میکشیدند.......
قورتش بده....
چون هیکلم بزرگ بود اون هی مشت می زد
و من فقط دفاع میکردم...
باز اون مشت میزد و من فقط و فقط دفاع میکردم
بالاخره یه خراش کوچیکی توی صورتم افتاد
فرداش خواهرش به من گفت حد اقل توهم یه مشت میزدی
روم نشد بهش بگم....
آخه چشماش شبیه تو بود
به سلامتی هر چی عاشقه!!!!!!