loading...
►███▓▒░░ضامن چت ░░▒▓███◄
ضددختر

مجیدقزوین بازدید : 23 چهارشنبه 27 دی 1391 نظرات (0)

مثل بارانی که از اسارت ابر رها شده باشد،تند وباشتاب کلمات از مغزم به دستم می بارند تا قلمم بارش باران را روی دفترم تداعی کند.

 

سلام واژه های من؛گنج بزرگ آدم ها؛چقدر دلتنگتان بودم و چقدر منتظر و چشم به راه بارشتان.پشت کدام چراغ قرمز مانده بودید که آنقدر دیر سبز شد؟یکی دو سالی می شود یاری ام نمی کنید تا با همراهی قلمم زیبایی یک پاتیناژ را روی سفیدی کاغذ به نمایش بگذارم. ببارید تا بتوانم شکوه جاودانه تان را جاودانه تر کنم.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
عضویت در سایت

عضویت

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1528
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 19
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 64
  • بازدید امروز : 594
  • باردید دیروز : 356
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 1,678
  • بازدید ماه : 3,832
  • بازدید سال : 26,776
  • بازدید کلی : 80,199