مرا با این بالش و این دو تا ملافه و این سه تا شڪلاتــ
روے میزتــ راه مےدهے؟
مےشود وقتے مےنویسے
دستــ چپتــ توے دست من باشد؟
اگر خوابمـ برد
موقع رفتن
جا نگذارے مرا روے میز!
از دلتنگیتــ مےمیرمــ ...
وقتے نيستے
مےخواهمـ بدانمـ چه پوشيدهاے
و هزار چيز ديگر...
تو بگــــــو
چطور دلمـ را آرامـ ڪنمـ تا بيایے؟
+ این روزهایمـ به تظاهر میگذرد...
تظاهر به بے تفاوتے
تظاهر به بے خیالے
به شادے...
به اینکه دیگر هیچ چیز مهمــ نیستــ ...
اما چه سختــ میکاهد از جانمــ این "نمایـــش"
+ کمے مهربان تر باش لطفا...!
براے شانه هایمــ سنگین استــ این سرسنگینے ها...
+ این حقمـ نیستــ این همه تنهایے وقتے تو اینجایے وقتے میبینے بریدمـ ...