صبح زود رسیدم خونه، شب کار بودم، خیلی خسته بودم تازه خوابم برده بود
دیدم یکی داره بالاسرم باهام شوخی میکنه و قلقلک میده
کف پامو فکر کردم داداشمه
گفتم کرم نریز پدر سگ
یهو چشمو باز کردم دیدم بابامه،
بابای ما هم قاطی بلند بلند مادرمو صدا زد: خانوووووووووووووم بیا تحویل بگیر
پسرت به من میگه پدر سگ :|
مادر ما هم بنده خدا تازه از خواب پاشده بود حالیش نبود گفت غلط کرده، پدر سگ خودشه
بابام گفت تو نمیخواد طرفداری کنی :|