loading...
►███▓▒░░ضامن چت ░░▒▓███◄
ضددختر

مجیدقزوین بازدید : 14 دوشنبه 02 بهمن 1391 نظرات (0)

یارو نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش !

 


 مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت !


 مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا 

 مرگ:نه اصلا راه نداره ! همه چی طبق برنامست ! طبق لیست من الان نوبت توئه


 مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر . . .


 مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره ! توی شربت ۲ تا قرص خواب خیلی قوی ریخت !


 مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت . . .


 مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست و

منتظرشد تا مرگ بیدار شه . . .


 مرگ وقتی بیدار شد گفت: دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت

به خاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن می کنم..

مجیدقزوین بازدید : 21 دوشنبه 02 بهمن 1391 نظرات (0)
 

شنیدم میخوای بری باز منو تنها بزاری !!

هر چی یاد و خاطرس پشت دلت جا بزاری !!

شنیدم گفتی نگاهش واسه چشمام عادیه !!

هر چیزی حدی داره ، محبتش زیادیه !!

شنیدم یه مدتی میخوای ازم دور بمونی !!

اینه رسمش ؟ که با این دل دیونه اینجوری کنی ؟

شنیدم همین روزا بازم میخوای بری سفر !!

بسلامت عزیزم ! اما همینجور بی خبر ؟

شنیدم گفتی باید برم سراغ زندگیم !!

حرف تو یعنی بسوزم تو غمه آوارگیم !!

شنیدم گفتی با اینکه خیلی چیز یادم داده !!

نمیدونم چی شده که از چشم من افتاده !!

شایدم تموم این شنیدنی ها شایعس !!

از تو اما نمی پرسم ، گفته باشی فاجعس !!

 

مجیدقزوین بازدید : 17 دوشنبه 02 بهمن 1391 نظرات (0)

نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن ، نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی برای تپیدن نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم بی آنکه روشن باشم ، خاموش شدم ، غنچه هم نبودم ، پرپر شدم بی آنکه گناهی کرده باشم ، پر از گناه ، یخ بسته ام دیگر ای خدا… تحملش سخت است اما صبر میکنم ، او که دیگر رفته است ، با غمها سر میکنم شکست بال مرا برای پرواز ، سوزاند دلم را ، من مانده ام و یک عالمه نیاز نه لحظه ای که آرام بمانم ، نه شبی که بی درد بخوابم ! نه آن روزی که دوباره او را ببینم ، نه امروزی که دارم از غم رفتنش میمیرم… نه به آن روزی که با دیدنش دنیا لرزید ، نه به امروزی که با رفتنش دنیا دور سرم چرخید پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت! این همان نیمه گمشده من است ؟ پس یکی بیاید مرا پیدا کند ، یکی بیاید درد دلهای بی جواب مرا پاسخ دهد! یکی بیاید به داد این دل برسد ، اینجا همیشه آفتابی نبوده ، هوای دلم ابری بوده مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند ، رفتم و او رفته بود ، همه چیز را شکسته بود، روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود ! دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ، محال است که به عشق وابسته شوی ! با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم ، جانم به درد آمد و روحم در عذاب ، لعنت بر آن احساس ناب ، که دیگر از آن هیچ نمانده ، هیچکس هنوز آن شعر تلخ مرا نخوانده 

مجیدقزوین بازدید : 16 دوشنبه 02 بهمن 1391 نظرات (0)
۲ـ یک پسر خوب تنها جوکهايي را بيان ميکند که مورد تائيد وزارت 1) ارشاد اسلامي2) وزارت بهداشت3) وزارت مبارزه با تبعيضات استاني و ... باشد.
۳ـ يه پسر خوب کمتر با اين جمله مواجه ميشود"مشتري گرامي دسترسي شما به اين سایت مقدور نمي باشد"..
۴ـ يه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نميره.
۵ـ يه پسر خوب عکس الکسندروگراهام بل رو قاب نميکنه بزنه تو اتاقش.
۶ـ یه پسر خوب پشت چراغ قرمز با ديدن يه خانم رديف چشماش مثه چراغهاي فولکس نميزنه بيرون..
۷ـ يه پسر خو
مجیدقزوین بازدید : 22 دوشنبه 02 بهمن 1391 نظرات (0)
آنکس که بداند و بداند که بداند اسب خرد از گنبد گردون بجهاند آنکس که بداند و نداند که بداند بیدارش نمایید که بس خفته نماند آنکس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند آنکس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند خدا نکند که.... آنکس که بداند و بداند که بداند باید برود غاز به کنجی بچراند آنکس که بداند و نداند که بداند بهتر برود خویش به گوری بتپاند آنکس که نداند و بداند که نداند با پارتی وبا پول خر خویش براند آنکس که نداند و نداند که نداند برپست ریاست ابدالدهر بماند 
مجیدقزوین بازدید : 14 دوشنبه 02 بهمن 1391 نظرات (0)


آبادانيه ميره تو يه کتابفروشي .... ميگه : وولک پوستر مو رو داري ؟ ........... کتابفروش ميگه : نه ........ آبادانيه مي گه : وي ي ي تو هم تموم کردي ؟!!!


معلم: فعل کشيدن را صرف کن. شاگرد: کشيدم کشيدي پاره شد!


حيف نون سوار مترو مي شه، تفنگ در مياره به راننده مترو مي گه يالا برو دوبي!


به بزه مي گن چرا زنگولت صدا نمي کنه؟ مي گه گذاشتمش رو ويبره!


حيف نون مي افته توي چاه، مي گه خدا رو شکر تهش سوراخ نبود!


دانش آموزي داشت سر کلاس چيزي مي خورد، معلم پرسيد چي مي خوري؟ گفت: نمي خورم! آلو خشک رو گذاشتم توي دهانم تا خيس شه زنگ تفريح بخورم!

 
تومراسم ختم بلندگو مي گه: مرحوم وصيت کرده سياه نپوشين. حيف نون داد ميزنه: مرحوم غلط کرده! ما به احترامش مي پوشيم!

عضویت در سایت

عضویت

تعداد صفحات : 153

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1528
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 19
  • آی پی امروز : 143
  • آی پی دیروز : 75
  • بازدید امروز : 206
  • باردید دیروز : 200
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 206
  • بازدید ماه : 948
  • بازدید سال : 23,892
  • بازدید کلی : 77,315