چقدر از "گفته بودم ها " بدم می آید
چقدر از " دیدی گفتم ها" متنفرم
دلم کمی نوازش میخواهد
نوازش کسی که هیچی نگوید!
فقط باشد
برای همه گفته بودم ها و دیدی گفته بودم ها کر می شوم
فقط صدای قلبم را در دنیا پخش می کنم
مهم نیست
دور باشی
یا که نزدیک
از رو به رو بیایی
یا که رو برگردانی از من
ماه رو از هر طرف که ببینی ماه است...
تقدیم به نفسم که ماه زندگیمه
دلم برای یک نفر تنگ شده٫
نه میدانم نامش چیست نه میدانم چه میکند٫
حتی خبری از رنگ چشمانش هم ندارم٫
رنگ موهایش هم نمیدانم
فقط میدانم باید باشدونیست!
مادرم مرا ببخش...
دردهای بدنم بهانه بود
کسی رهایم کرده بود که صدای گریه هایم
اشک هایت را در آورده بود(به سلامتیه مامانم که همیشه بهترین هم رازمه)
گاهے دل ـَت بہانہ هایے مے گیرد کہ خودتــ انگشتـ بہ دهان
مے مانے
گاهے دلتنگے هایے دارے کہ فقط باید فریادشاטּ بزنے اما سکوتـ
مے کنے
گاهے پشیمانے از کرده و ناکرده اتـ
گاهے فقط دل ـَت مے خواهد زانو هایتـ را تنگـ در آغوش بگیرے
و گوشہ اے
؛ گوشہ تریـטּ گوشہ اے ...! کہ مے شناسے بنشینے و فقط نگاه کنے
گاهے چقدر دل ـَت براے یکــ خیال راحتــ تنگــ مے شود
گاهے دلگیرے ؛ شاید از خودتــ ...شاید...
هزار گل تقدیم آینه ی شکسته ای که هزار بارلبخند تورا تکرار
میکند...
نفسم من اینقدر باورت دارم که خودت هم باورت نمیشه پس عاشقانه دوست دارم
•●♥ قـــــول میدهـــــم " لام تــــا کام " حرفـــــى نزنـــــم
فقـــــط بگـــــذار از ” دال تـــا میم ” بگویــــم
بگـــــذار بگویـــــم کـــه “ ღ دوستتـــ دارم ღ ” ♥●•
گاهی وقتی یک نفر نیست ....
انگار بودن تمام دنیا هم
جای نبودنش را پر نمیکند...
همه یک طرف
تو یک طرف !
آن ها مرا
تنها به روزمرگی های زیبا می رسانند !
اما "تــــــــــو"
مرا به همه ی هستی ام باز می گردانی !!
عشق و شهوت زاده یک مادرند
هردو عصیان پیشه و رسوا گرند
دل سرای عشق و لب جای هوس
بی هوس عشق است در بند قفس
ای بسا شبها که لیلی در خفا
خفته در آغوش مجنون بی صدا
شایدا لبهای شیرین هم دوصد
بر لب فرهاد عاشق بوسه زد
عشق ورزی را هوسبازی مخوان
هرچه میخواهی در آغوشش بمان
عشق و شهوت را جدا کردن چرا؟
عاشقی را بی صفا کردن چرا؟
چون به جمع عاشقان گشتی قرین
تن بده بر بوسه های آتشین
آرامـش وجــود مـن
بــودنــم در آغــوش مــردانــه اتـ استـ
بگـذار حـســودان
هــرچـه مے خــوآهـنـد بگــویـنـد
جــز تـو و عـشــق تــو
تـمـوم دنـیــآ پــر
چه کسی می گوید حمل سلاح جرم است..؟!!
کسی را می شناسم در این حوالی..
چشم هایش، مخوف ترین سلاح سرد است..
که آزادانه حملشان می کند.....!!
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه دوست. دوستی که دستَمُ بگیره بِبَرَدم توی آسمونا چَرخَم بده؛ ستارهها از شرمْ آب
بِشن بریزن توی دریا."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه دوست. دوستی که ارزشِ عمریرو داشته باشه که پاش صرف میکنم. دوستی که
ستاره نباشه پِتّی خاموششِه؛ ماه نباشه هِی بِرِه زیرِ ابرا؛ خورشیدم نباشه هِی کسوف کنه شبْشِه.
دوستی که نَفَس باشه؛ اگه نباشه آدم کبودشِه بمیره!"
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه گل. گلی که دستِشُ بگیرم بِبَرَمِش توی گُلِستونِ هزارگُلْ تابِش بدم؛ گُلا از خجالت
سرخ بشن، پَر بریزن روی خاک."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه همسفر. همسفری که دستَمُ بگیره باهام بیاد توی جاده؛ غبارا شَرم کنن از رَدِّ
قدمهاش؛ خاک بِشَن بِشینَن روی زمین."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه گل. گلی که مسوولِش باشم؛ پاش آب بریزم؛ دورش تَجیر بِکِشم؛ شبپَرهها رو ازش
دوور کنم. گلی که مسوولم باشه؛ پام آب بریزه..."
گفت: "دنبال چی میگردی؟"
گفتم: "دنبال یه همسفر. همسفری که از جاده نترسه. مقصدْ آخرِ دنیام که باشه، کفشهاشُ وَر بِکِشه
باهام بیاد و کم نیاره."
گفت: "وِل معطلی! اونیکه دنبالِشی روو زمین پیداش نمیکنی. باس بِری توی ابرا؛ توی خیالا؛ توی
رؤیاهات دنبالِش بگردی. خودتُ خسته نکن رفیق!"
گفتم: "چی؟ گفتی رفیق؟"
گفت: "بی خیال!"
گفتم : بود و قدرش ندانستم و او را از من ربودند...
به نام نامی حضرت دوست
از کنارم که گذشتی
عاشقت شدم
حالا از کنار هر کسی که می گذرم
عاشقم می شود
*****
عشق ابدی من ! بت جاودانه من خواهی بود ...
هرگاه به یادت و دلتنگت باشم میام اینجا توی این کلبه ای تو که برایم ساختی با قطرات دیده آتش دل تسکین میدهم .
تمامی الفاظی که آموخته ام قاصر از بیان نیمی از مهربونی هایت هستند....
نمیدانم گناه توست
يا عيب چشمهای من
اينکه بعد از تو
تمام عالم از چشمم افتاده اند.....!
خدایا
ایـــوبــــ را بیــاور زمـیــن ،
مــیــخواهــم از صبـــر برایـــش بگویـــم ... !
یک کاغذ سفید را هر چقدر بزرگ و تمیز باشد قاب نمی گیرند
برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت.
تا مـن در مـرور خـاطراتم
وقتي از کنار تــو رد ميشوم،
تنـــم نلــرزد…
بغضــم نگيــرد؟
و صدای گر گرفتن و خاکستر شدنشو بشنفی،
تو خودت اونقدر غرق شی که تا ته سیگارت لباتو بسوزوه،
چقدر از این زندگی خستم خـــــــــــــــــــــــــــــــدا...
نه انگار واقعـــــــــــا؛
خیال رفتن ندارن این غصه های لعنتی.
در انتظار هیچ کس نیستم اما
دلم می لرزد
شاید " تو " باشی!
مــدام بـــر مـــی گردم و پـــشت سرم را نـــگاه
مـــی کنم.
"دیــــوانــــه نیــــستم"
خنــــجر از پـــشت خورده ام.
از مرگ می ترسم ،
فقط به خاطر اشک های مادرم !
گاهـی فـقـط بایــد
لبـخـنـد بـزنــی
و
رد شـــوی
بگـذار فـکـر کنـنـد
نـفـــهــمیـــــــدی.
و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.
اگر چیزی را با گوشهایت نشنیدی ،
یا آن را با چشم هایت ندیدی . . .
آن را با ذهن کوچکت ابداع نکن !
و با دهان بزرگت به اشتراک نگذار.
پروردگارا!
به من بیاموز تا در این فرصت حیاتم
آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند.
دیگر احساسم را برای کسی عریان نمی کنم
صداقت یعنی حماقت
جهان بزرگ است و زندگی مرموز
تا به حال فکرش را کرده ای
حتی "تو" ، تویی که نمی شناسمت !
شاید روزگاری دور، همه چیزم شوی!
نه به دیروزهایی که بودی فکر می کنم
نه به فرداهایی که شاید بیایی
می خواهم امروز زندگی کنم
خواستی باش... خواستی نباش
من هستم و می مانم.
چند سالل پیش سه تا از هم کلاسی ها و دوستای گلم رو توی این خودرو لعنتی از دست دادم. مرحومین: دکتر آرش ایمانزاده- دکتر فرید جهانی - دکتر بهرام آبیار. میبینین دنیا چقدر ظالمه؟ هنوزم وقتی یادم می افته اشک تو چشام جمع میشه. خدایا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ روحشون شاد. دوست داشتن از عشق برتر است ... « دکتر علی شریعتی » پسورد وایرلسمو دو روزه عوض کردم کلا محبوبیتمو تو همسایه ها از دست دادم! یکی یکی سرد و سردتر می شن. نگرانم دسته جمعی یه حرکتی بزنن. امروز یکیشون بلند به اون یکی می گفت نامرد نذاشت فیلممو کامل دانلود کنم! همچین همسایه های دزدی داریم ما. |
|
چرا می گویند… ها… علامت جمع است،
در حالی که… تن را… با… ها جمع میکنی … خودت می مانی و خودت ؟
The strength of a man
قدرت و صلابت یك مرد
قدرت و صلابت یه مرد در پهن بودن شونه هاش نیست
بلکه در این هست که چقدر میتونی به اون تکیه کنی و اون میتونه تو رو حمایت کنه
قدرت و صلابت یه مرد این نیست که چقدر بتونه صداش رو بلند کنه
بلکه در اینه که چه جملات ملایمی رو میتونه تو گوشات زمزمه کنه
قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا رفیق داره
بلکه در این هست که چقدر با فرزندان خودش رفیق هست
قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه قدر در محیط کار قابل احترام هست
بلکه در این هست که چقدر در منزل مورد احترام هست
قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چقدر دست بزن داره
بلکه به این هست که چه دست نوازشگری میتونه داشته باشه
قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا زن عاشقشن
بلکه به این هست تنها عشق واقعی یه زن باشه
قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه وزنه سنگینی رو میتونه بلند کنه
بلکه بستگی به مسائل و مشکلاتی داره که از پس حل اونا بر بیاد
Beauty of a Woman
زیبایی یك زن
زیبایی یه زن به لباسهایی که پوشیده... ژستی که گرفته
و یا مدل مویی که واسه خودش ساخته نیست
زیبایی یه زن باید از چشماش دیده بشه
به خاطر این که چشماش دروازه ی قلبش هستند، جایی که منزلگه عشق میتونه باشه
زیبایی یه زن به خط و خال صورتش نیست
بلکه زیبایی واقعی یه زن انعکاس در روحش داره
محبت و توجهی که عاشقانه ابراز میکنه
هیجانی که در زمان دیدار از خودش بروز میده
زیبایی یک زن هست
چیزی که با گذشت سالیان متمادی افزایش پیدا میکنه
مــقـــصد مـهـم نیـــســــــت
مسیـــــــر هــــــم مهــــــم نیــــســـــت
حتــی خــــود سفــــــر هـــــم
چـنــــــدان مهــــــم نیـســــــت!!!
اون چیــــــزی کــــــه مهمـــــــه یــــه همسفــــــرِ خــــوب و
همیـشـــگیــــــه...♥
هنوز هم فراموشت نـکرده ام بـا این که فراموش شده ام
هنوز هم صدایت را می شنوم بـا اینکه صــدایم نـکرده ای
هنوز هم همه جا می بینمت با اینکه به دیدنم نیامده ای
هنوز هم با عشـق تو پا برجـام بـا اینکه خـودت را زیــر پا عــشق دیــگری شــکسـته ای
هنوز هم همان طور مقدس دوست دارم با اینکه زندگی خود را داری به تباهی می کشانی
هنوز هم چشمانی به اشتیاق نگاهت منتظرند با اینکه چشم برچشم دیگری دوخته ای
هنوز هم دلواپس دلنگرانی های توام با اینکه از همه آدمها بریده ای
به هزاران شادی نفروشم غم پنهان تو را.
بودن ها هم بودن های قدیم؛
نه اینترنت بود، نه تلفن؛
فقط نگاه بود، رو به رو، چشم در چشم؛
به همین خلوص، به همین کیفیت، به همین سادگـــــــــی .
برای خودت زندگـــی کن
کسی که تـو را " دوست" داشته باشد ...
با تـو " می مانـد "
برای داشتنت " می جنگد "
اما اگر دوستت نداشته باشد به هر بهانه ای می رود ...!
یک نفر در همین نزدیکی ها
چیزی
به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است …
خیالت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببند
یک نفر برای همه نگرانی هایت بیدار است
یک نفر که از تمام زیبایی های دنیا
تنها تو را باور دارد.
گلهاش توی دستش بود,نشسته بود لب جدول،رفتم نشستم کنارش گفتم:برای چی نمیری گلات رو بفروشی؟گفت:بفروشم که چی؟تا دیروز میفروختم که با پولش ابجیمو ببرم دکتردیشب حالش بد شد و مردبا گریه گفت:تو میخواستی گل بخری؟گفتم:بخرم که چی؟تا دیروز میخریدم برای عشقم امروز فهمیدم
باید فراموشش کنم...! اشکاشو که پاک کرد,یه گل بهم دادبا مردونگی گفت:بگیرباید از نو شروع کردتو بدون عشقت,من بدون خواهرم...!
زندگی کن *
یه روز یه پیر مرده داشته روزنامه می خونده نوه ی اون میاد میگه بابابزرگ با هم بازی کنیم؟ بابابزرگه که حوصله نداشته یه تیکه از روزنامه که نقشه دنیا روش بوده رو تیکه تیکه می کنه میده به بچه می گه فکر کن پازله درستش کن چند دقیقه بعد بچه درستش می کنه مییاردش بابابزرگش می گه توکه نقشه ی دنیارو بلد نیستی چطور درستش کردی ؟ بچه می گه من ادمای پشت صفحه رو درست کردم اگه ادما درست شن دنیا هم درست میشه.
اگر خداوند آرزویی در دلت نهاد ..بدان توانایی رسیدن به آن را در وجود تو دیده است.......
در سکوت دادگاه سرنوشت....عشق بر ما حکم سنگینی نوشت......گفته شد دلداده ها از هم جدا....وای بر این حکم و این قانون زشت.....
برای بزرگ بودن نخست باید کوچک بودن را تجربه کرد....
کاش می شد همچو آواز خوش یک دوره گرد .....زندگی را بار دیگر دوره کرد...
برای چشم خاموشت بمیرم. کنار چشمه ی نوشت بمیرم. نمی خواهم در آغوشت بگیرم که می خواهم در آغوشت بمیرم
وقتی دل تنها کالایی است که خداوند شکسته ی آن را می خرد....پس چرا من به دست کسی که دلم را شکست بوسه نزنم؟!.......
وقتی وارد طوفان های زندگی می شویم می پرسیم خدا کجاست....در حالی که او در حال تهیه ی یک رنگین کمان است...
گفتم دوست دارم....نگاهی به من کرد و گفت:چند تا؟؟....دستامو بالا آوردم و تمام انگشتامو نشونش دادم....اما...اون به کف دستام نگاه می کرد که خالی بود....
پای سگ بوسید مجنون خلق گفتندش چه بود،گفت این سگ گاهگاهی کوی لیلی رفته بود .
لبخند بزن بدون انتظار پاسخی از دنیا.....و بدان که روزی آنقدر شرمنده می شود که به جای پاسخ لبخند.....با تمام سازهایت می رقصد!!............
کودکي هايم اتاقي ساده بود...
قصه اي دور اجاقي ساده بود
شب که مي شد نقش ها جان مي گرفت
روي سقف ما که طاقي ساده بود
مي شدم پروانه خوابم ميپريد
خواب هايم اتفاقي ساده بود
בیشَبــــ פֿــבا آهِسـتـﮧ בر گُوشــَــــم گُفت :
בیگـﮧ بَســــــــــــــــــــــــــــــــــﮧ!
بارانَــــــــــــم از اَشڪـهایت פֿـجاَلت مے ڪــَــشــــב ... !!!
اینجا زمیـטּ استـــ و رسم آدمهایش عجیبــــ !
اینجا گم کـ ـه میشوے بـ ـه جاے آنکـ ـﮧ دنبالتـــ بگردند . . .
فراموشتـــ میکنند
به تو سپرده بودمش با هزارو یک امیدحالا برای
هزارو یکمین بار قلبه شکستمو میبرم گچ بگیرم
دو خط موازی هیچگاه به هم نمیرسند !
مگر اینکه یکی از آنها خود را بشکند .
گفتم : من خودم را شکستم پس چرا به او نرسیدم ؟
لبخند تلخی زد و گفت :
شاید او هم به سوی خط دیگری شکسته باشد
تعداد صفحات : 8