loading...
►███▓▒░░ضامن چت ░░▒▓███◄
ضددختر

مجیدقزوین بازدید : 17 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

ـانـكـه دوسـتـش دـاشـتــم ـادَم

بــا گــذشــتــي بــود حــتــي ــاز مـَـن هــم گــذشـــت

****************************

 

گاهی آنکه سراغی از تونمیگیرد؛

دلتنگترین برای دیدنت است و

از شکاف چشمانش به نبودنت خیره میشود،

آنکه تواورانمیبینی نامهربان نیست!

**************************

خــدایــاـ...!
تــو دنــیــای مــا ادمــااا
یه حــالتــی هــستـــ بــنــام ُکــم اوردنُ
تــو کــه خــدایــی نـمـیـتـونــی تـجـربـشـ کنـی!
خــوش بــه حــالــتــ....!!!

مجیدقزوین بازدید : 20 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

شب... صبح..... شب..... صبح.... شب....صبح.....
تو حتی از خواندنش هم خسته شدی ,
صبح..... شب.....صبح.....شب......صبح.....شب....
مرا بگو که همیشه این روند را تکرار میکنم
بی هیچ تغییری.....
و نامش را گذاشته ام زندگی.....
اما فرقم فقط با مرده یک نون است....
ن..م...ر...د...ه 

مجیدقزوین بازدید : 20 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

ـانـقـد مـنـُ  ـاز رفـتـنـتــ نــتــرســونــقــَرار نــیــس

هــمــیــشــه بــمــونــیــم یــروزی هــمــه مــیــرن مــونــدنــ

پــای کــســی مــعرفـتــ مــی خــوــاد، نــه بــهــونــه

حــالــا مــیگــم،بــلــنــدم مــیگــم:"رفــتـــی ،بــه  دَرَکــــ!"

لــیــاقــتــــ مـــونـــدنــــ نـــدــاشــتـــی

----------------------------------------------------------------------------

کــآش هـمـونـطـور کــ وقــتــی شــیــشــه ای رو مـبـشـکنـی

بـرمـیگـردی نـگاش میـکنـی وقــتـی قـلبـمـو شـکسـتـی

بــرمـیـگـشـتـی نـگـاش مـیـکـردی

----------------------------------------------------------------------------

شـکسـتــی قــلــبــمــو؟؟؟فـدـا ســرت!

فـقـط مـوـاظـب بــاش

خــرده هــاش زخــمــیــت نــکـنه

----------------------------------------------------------------------------

بـه ســلامــتـــی ـاون حــس هـــایـــی

کـــه نـمـیــشـــه بــه ـاشـتــرـاکــ گــذـاشــت

نــــه تــو نــت و نــه جــای دیــگـــه!

فــقـط بــایــد بــریــزی تــو خــودت!!

-------------------------------------------------------------

بـهـم مـیـگـفـت بــا دنــیـــا عـــوضــم
نــمــیــکــنــه ! رـاســت مـیگــفــت ! بــا دنــیــا نــه ،
بــا یــکــی دیــگــه عوضــم کــرد !  

...

مجیدقزوین بازدید : 16 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

...

مجنون را به محکمه بردند،گفتند : "توبه کن"

 

گفت:«خدایا عاشقم،عاشق ترم کن»

 

alone

 

انسان بدهکار است،به خاطر تمام دوستت دارم هایی که پشت دیوار غرورش بلعیده تا نشان دهد منطقی است...

مجیدقزوین بازدید : 20 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

حذر ار عشق...

 

 

سفر

با توگفتم:«حذر از عشق!؟ - ندانم

 

سفر از پیش تو هرگز نتوانم؟ نتوانم!

روز اول،که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر لب بام تو نشستم

 

تو به من سنگ زدی،من نرمیدم،نگسستم»

باز گفتم:که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم،نتوانم!

 

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب،ناله ی تلخی زد و بگریخت...

اشک در چشم تو لرزید،

ماه برعشق توخندید!

 

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم،نرمیدم

مجیدقزوین بازدید : 11 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

گاه گاهی...

همه مرا با خنده های با صدا می شناسند

 

این بالش بیچاره اما...               با گریه های بیصدا

گریه

 

سخته وقتی از بغض،گلو درد میگیری و همه میگن:

"لباس گرم بپوش"

 

گاه گاهی در هوای نبودنت چشمهایم خیس میشوند؛

می گویند:

"حساسیت فصلی است"

آری!

من به فصل فصل این دنیای بدون تو حساسم...

مجیدقزوین بازدید : 224 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

قاصدک

 ghasedak

سراغ مرا

از قاصدکهای سپید کوهستان

مگیر

من هنوز در این شهر

حوالی رویای شیرین با تو بودن

نفس می کشم...

قاصدک

 

قاصدک شعر مرا از بر کن...

برو آن گوشه ی باغ و بخوان در گوشش:

" یک نفر یاد تو را لحظه ای از یاد نخواهد برد ."

 

مجیدقزوین بازدید : 27 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

دریا باش

 

 

در کنارساحل زیبا قدم میزدم و

به ولایت آب می نگریستم

ناگهان این موجهای خروشان به سمت من آمدند

کفش هایم پر از آب شد

نشستم

در کنارم صدفی یافتم

در آن را باز کردم

مرواریدی در آن خود نمایی می کرد

زیرش نامه ای بود

در آن نوشته بود:

دریا باش تا در ساحل نیلگونت

خسته دلان بیاسایند

و از آبی دریایی ات لذت ببرند

و تمام وجودشان پر از رایحه ی دل انگیزت شود

و آنهایی که دریادل نیستند

در تو غرق شوند...

صدف

 

مجیدقزوین بازدید : 11 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

هجی های عاشقی

گل های محمدی قمصر با ناز و افاده می گفتن:

 

" فقط با اشک ناب ما کعبه رو شستشو میدن."

گل های دیگه هرچی زور زدن تا یه جواب دندون شکن به این گل های پرافاده بدن نتونستن.

که ناگهان گل نرگس رو به گل های محمدی گفت:

" کعبه رو با گلاب شما شستشو نمیدن بلکه حقیقت اینه که گلاب شما رو با  کعبه شستشو میدن "

 هجی های عاشقی

جمعیت زیادی داشتن طواف می کردن که یه هو صدای خدا اومد:

"حجت قبول ای بنده ی من"

همه سرچرخوندن تا ببینن خدا جواب کیو داده!

از بالا ندا اومد:

" الکی دنبالش نگردین،بین شما نیست؛اصلا تو مکه نیست؛

یه جوونیه توی کشور خودش که پول سفر حجشو داد،چشم مادرشو عمل کرد. "

 

مجیدقزوین بازدید : 18 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

دلت که گرفته باشد...!!!

اشک

 

دلت که گرفته باشد با صدای ترانه که هیچ

با صدای دست فروش سر کوچه هم گریه میکنی!

پس قدر آنهایی را بدان که در زندگیت نقش دارند

نه آنهایی که برایت نقش بازی میکنند...

 crying

 تقصیر ما نیست که بعضی ها خودشان میخواهند

"یادگار" باشند

                نه

                      "ماندگار"...!

مجیدقزوین بازدید : 15 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

نم نم باران

نم نم باران

 

شب است و صدای نم نم باران به گوش می رسد

باران این عاشق همیشگی زمین تبسم  سرد و زیبای خود را بر روی گونه ام می نشاند

دوباره خاطره هایم خیس می شوند

و رایحه ی دل انگیز تو چون خاک باران خورده به مشام می رسد

پلک هایم آرام آرام دوباره همدیگر را در آغوش می گیرند

گویی سالهاست همدیگر را ندیده اند

و من به شوق دیدار تو در رویا

خواب را مشتاقانه به آغوش می کشم!!

مجیدقزوین بازدید : 18 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)
عشق و دیوانگی

 

 

در زمان های قدیم وقتی هنوز راه بشر به زمین باز نشده بود،تمام خصوصیات انسانی دور هم جمع شده بودند و با هم زندگی می کردند و هیچ کدام بر دیگری برتر نبود.

یک روز نشاط گفت:بیایید بازی کنیم،مثلا قایم باشک!

دیوانگی فریاد زد:آره قبوله،من چشم میگذارم.

چون کس دیگری توان و حوصله ی پیدا کردن دیوانگی را نداشت،همه قبول کردند.

دیوانگی چشمهایش را بست و شروع به شمردن کرد،یک... دو... سه... همه به دنبال جایی بودند تا پنهان شوند.

نظافت خودش را به شاخ ماه آویزان کرد. خیانت داخل انبوهی از خاک شد. ذکاوت به میان ابرها رفت و اصالت به بالای درخت. هوس به سمت مرکز زمین به راه افتاد،دروغ اما که می گفت به اعماق کویر خواهد رفت،به اعماق دریا رفت! طعم داخل یک سیب سرخ قرار گرفت و حسادت هم رفت داخل یک چاه عمیق،همه پنهان شده بودند و دیوانگی همچنان می شمرد:هفتاد و سه... هفتاد و چهار... ! اما عشق هنوز معطل بود و نمی دانست به کجا برود،تعجبی  ندارد پنهان کردن عشق خیلی سخت بود. دیوانگی داشت به عدد صد نزدیک می شد که عشق رفت وسط یک دسته گل رز و آرام نشست...

نوشته:آرتور پنین لوئیز

مجیدقزوین بازدید : 18 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

غم هجران

ما  برآریم  شبی دست و دعایی بکنیم

 

غم هجران تو را   چاره ز  جایی  بکنیم

 

 

غم هجران

 

دل بیمار شد از دست ؛ رفیقان مددی!

تا طبیبش بسر آریم و دوائی  بکنیم

مجیدقزوین بازدید : 23 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

وعده ی خداوند

وعده ی خداوند

 

مرد کشاورز وقتی صبح از خواب بیدار شد و دید که هیچ چیز در خانه ندارند و زن و فرزندانش گرسنه هستند رو به زنش گفت:« تو که میدونی این تکه زمینی را که داریم حاصلخیزنیست و هرچی داخلش بکاریم به عمل نمیاد... پس امیدوارم فکرنکنی من تنبلم؟» زن جوان بغض کرد و جوابی نداد و چون آخرین گاوشان را ماه قبل فروخته بودند،تکه نان های خشکی را که قبلا جلوی گاوها می ریختند از اصطبل بیرون آورد و آنها را آب زد و گذاشت جلوی فرزندانش. مرد کشاورز برای انکه آرامش پیدا کند سرش را رو به آسمان بلند کرد و با خدا راز و نیاز کرد. زنش گفت:«از تو حرکت،از خدا برکت،برو زمین را شخم بزن.» مرد سر تکان داد و خیش را روی درشکه اش سوار کرد و آن را به الاغ لاغر و ضعیفش بست و راهی زمین شدو شروع کرد به شخم زدن زمین و ...  که ناگهان چرخ دوچرخه اش درون یک چاله گیر کرد و شکست! کشاورز رو به آسمان کرد و با بغض گفت:»خدایا خودت گفتی از من حرکت... پس برکت تو کجاست؟» و سپس با ناامیدی سعی کرد چرخ شکسته را از داخل گودالی که وسط زمینش ایجادشده بود بیرون بکشد و ... که ناگهان با یک کوزه پر از سکه های طلای قدیمی رو به رو شد...! مرد کشاورز در حالی که اشک می ریخت رو به آسمان فریاد زد:

«خدایا وعده ی تو هیچ وقت دروغ نیست!»

وعده ی خدا

 

مجیدقزوین بازدید : 27 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

نازنین! من تمام عشقم را در پیاله ی نگاهم می ریزم و آن را به دیدگان پر فروغت هدیه می کنم.

 

 

 پیاله نگاه

 

یاد تو مثل یک شبنم پاک بر ذهنم می نشیند و جز به جز اجزای بدنم تو را فریاد می زند.

 

 شبنم

 

پنجره ی خانه ام به روی تو و عشق تو باز است و با اولین تلنگر خواب من می شکند.

 

 از دیار باران

 

صبر می کنم تا شکوفه ها میوه شوند،آنگاه سرخ ترین سیب را به تو هدیه می کنم.

 

 

 سیب سرخ

 

من همان سیب سرخم که تو با شوقی وصف ناپذیر از درخت روزگار چیدی تا همیشه در خانه ی قلبت آرام گیرم.

 

مجیدقزوین بازدید : 14 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

برخلاف همیشه چشمانش فقط سیاهی را می دید.

احساس می کرد که گوش هایش از همیشه تیزتر شده و صداها را بهتر می شنود.

یاد آن شب افتاد و اینکه چرا اینجاست؟

بغض سنگینی در گلویش خفته بود و نمی دانست،چه بگوید،ازچه کسی شکایت کند وبه چه کسی دشنام دهد.

در ذهن خود به دنبال معنای حقیقی عشق می گشت که صدای پرستار او را به خود آورد:«عزیزم باید پانسمان صورتت رو عوض کنم!»

اسید بی رحمانه کار خودش را کرده بود!

 

 عشق

نوشته:عرفان شکوهی

 

مجیدقزوین بازدید : 24 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

دوش در حلقه ی ما قصه گیسوی تو بود

 

              تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود

 

خیال

 

اعتراف میکنم به خیانت

در نبودنت با خیالت بودم...

 

مجیدقزوین بازدید : 21 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

هر وقت بین دوتا انتخاب مردد بودی ؛

 

شیر یا خط بنداز !

مهم نیست شیر بیفته یا خط …

مهم اینه که اون لحظه ای که سکه داره رو هوا می چرخه،

یه دفعه بفهمی :

دلت بیشتر میخواد شیر بیفته ، یا خط …
 

 

عاشقانه

 

بـه فـــقـر ِ احــسـاس ِ”انـــسـانیّـــت” دچــــار شــدیـــم !

نــسلی که دردش را ،

کیـبـوردها ..

پیامک ها ..

و ..

تـلفن هـــای ِ پـی در پـی مـی فهمـــنـد …

 

 

کاش من هـــــم دکمــــه alt+shift داشتــــم 


تا وقتی حرفهـــــایم را نمی فهمیــــدی

زبان گفتـــه هــایم را عوض مـــی کردم

عاشقانه

دیگر آرزویـــی ندارم!


اگر خودم  نـــه    حداقـــل

موهایــم سپیــد بختــــ شدند عاقبتـــ !
.

مجیدقزوین بازدید : 24 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

کنج گلویم قبرستانیست پرازاحساس هایی که زنده به گورشده اند به نام

 

                 "بغض" !

تیغ روزگارشاهرگ “کلامم” راچنان بریده که سکوتم“بند”نمی آید


آشپزی ام خوب نیست ؛ اشک پشت پا بریزم برایت ؟؟؟


 

 

گاهی اوقات دلم میخواهدخرمایی بخورم وبرای خودم فاتحه ای بفرستم شادیش ارزانی کسانی که رفتنم را لحظه شماری میکردند !

مجیدقزوین بازدید : 17 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

زيبايي


زن‌ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند

بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند.

بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛


سگ‌ها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمی‌کنند

 

اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی‌آید.


اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت.


زیرا “حس زیبا دیدن” همان عشق است …

 

مجیدقزوین بازدید : 18 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

لبخند

 

این روزها دیگه فکر نکنم مشکلی بین پسر و دختر ها مثل:

تو حرف من و درک نمیکنی واحساسم رو نمیفهمی و تو به خواسته های من اهمیت نمیدی وجود داشته باشه
میدونید چرا؟
چون هم رفتار و هم ظاهر و هم خواسته هاشون یکی شده تازه آقا پسر ها که کلی از دختر خانوم ها پیشی گرفتن و ما رو خجالت میدن
آقا تو رو خدا وایسید ما جاموندیم خوب. . .


پسر:خیلی دوست دارم تو چی؟دختر:اگه دوستت نداشتم بهت زنگ نمیزدم که بگم از این ساعت به بعد بیرون نری اخه نمیخوام از دستت بدم الان ساعت جمع اوری ‍‍زباله هاست


پسره می ره لوازم التحریر فروشی می گه آقا شما کارت « تو تنها عشق منی » دارید ؟
فروشنده می گه : بله داریم
پسره می گه : پس ده تا بهم بدین . . . 


یه سری دخترا هستن که به قرآن قسم میخورن عکساشون فتوشاپ نیس...
.
.
.
فک کنم یه نرم افزار بهتر پیدا کردن.


آرايش چيست؟

لايه اي بتونه اي و ضخيم كه كلثوم را به پارميدا تبديل ميكند.

مجیدقزوین بازدید : 20 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)
حال و روز یه عاشق

یکی بود منو ندید...

 

منو دید عشقمو ندید..

شایدم دید ولی منو نخواست..

شایدم خواست ولی هیچ وقت چیزی نگفت...

حالا من تنها شدم و ۵ ساله به هیچ کس دیگه

نتونستم فکر کنم...

ببینید کسایی رو که عاشقتون میشن...

خالصانه فقط با نگاه میتونن عشقشونو نشون بدن..

شاید فردا دیر باشه

مجیدقزوین بازدید : 30 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)
ای خدااااااااااا
ای خدا....

 

ای عشق من...

تا کی اینجور سرگردون؟

عمرم داره جلوی چشمم میره و من فقط رفتنشو میبینم...

اگه همونی میشه که تو میخوای ...اگه دعای من بی اثره...

خواهش میکنم حرف دلمو بشنو ........ دارم دیوونه میشم

مجیدقزوین بازدید : 17 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)
افسوس
همه میگن منو ول کرد و رفت..

 

از خاطراتشون و از حرفاشون میگن...

افسوس..........

من حتی همین رو هم نداشتم...

همه چیز تو قلب من بود فقط... تو هیچوقت نفهمیدی

مجیدقزوین بازدید : 21 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

دلت را خانه ما کن                                                                 مصفا کردنش با من

      به ما درد خود افشا کن                                                                       مداوا کردنش با من

                                           بیاور قطره ی اشکی                                                                       که من هستم خریدارش                        

                                                                                                                                                                            بیاور قطره ی اخلاص                                                  دریا کردنش با من        

        به ما گو حاجت خود را                                                              اجابت می کنم آنی          

طلب کن هرچه می خواهی                                 مهیا کردنش با من          

          بیا قبل از وقوع مرگ                                                       روشن کن حسابت را

بیاور نیک و بد را جمع                                                 منها کردنش با من

                          اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را                                                     

بیا یک لحظه با ما باش،پیدا کردنش با من

 اگر عمری گنه کردی                                                           مشو نومید از رحمت

 تو توبه نامه را بنویس                                

مجیدقزوین بازدید : 20 جمعه 22 دی 1391 نظرات (0)

خدايا امشب چه شبي است ...

 شب ظهور آقايمان ...

شب وفات پيامبرمان ...

شب شهادت امام حسن مجتبي ...

چه شبي است امشب ...

دردی که گیسوان حسن بن علی را سپید کرد ...

مصیبت کوچه بنی هاشم ...

 الهی بشکند دست مغیره ... 

 میان کوچه ها بی مادرم کرد ...

 امشب شب شهادت امام حسن هر جا رفتی ...

 دلتو ببر ...

 تو کوچه بنی هاشم ...

تصور کن ...

 تو اون گوچه تنگ ...  زن  ...

با صد امید حامی مادر شدم ولی ...

 دست عدو امید مرا ناامید کرد ...

تنها شاهد این مصیبت حسن بن علی است ...

 تو کوچه که رفتی ...

امام حسن دستتو میذاره تو دست مادر هستی ...

زهرای مرضیه ...

سلام الله علیها ...

همون لحظه هر خواسته اي داري باهاش در ميون بذار ...

رد نميشه خواسته ات ...

فقط بخواه ...

 

... ... ...

خدايا امشب چه شبي است براي بغل كردن ...

براي بغل كردن بنده ات ...

كه فقط نيازمند آغوش گرم توست ...

خدايا شب شهادت دو تن از عزيزانت ...

دوتن از آل عبايت ...

خدايا بغلم خواهي كرد ... ؟!

مجیدقزوین بازدید : 14 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)

عشق دلیل میخواهد؟

روزی دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، پرسید: «چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟»

پسر جواب داد: «دلیلشو نمی‌دونم؛ اما واقعاً دوسِت دارم!»
- تو هیچ دلیلی نمی‌تونی بیاری؛ پس چطور دوسم داری؟ چطور می‌تونی بگی عاشقمی؟
- من جداً دلیلشو نمیدونم؛ اما می‌تونم بهت ثابت کنم!

shayanpc بازدید : 17 یکشنبه 17 دی 1391 نظرات (0)

در اين پست از سكه آهنگ زيباي همه چي آرومه با صداي حميد طالب زاده را براي دانلود قرار ميدهيم

نام آهنگ:همه چي آرومه

خواننده:حميد طالب زاده

حجم آهنگ همه چي آرومه:3.28 مگابابيت

فرمت آهنگ همه چي آرومه: MP3

مدت زمان آهنگ همه چي آرومه: 3 دقيقه و 40 ثانيه

كيفيت آهنگ همه چي آرومه: 128 كيلوبايت

 

 

دانلود...

مجیدقزوین بازدید : 15 شنبه 16 دی 1391 نظرات (0)

ابن سینا: من در میان موجودات از گاو خیلی می‌ترسم. زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!



♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦



لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود، می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد. ((نارسیس))

 

مجیدقزوین بازدید : 26 پنجشنبه 14 دی 1391 نظرات (0)

 

می خوام تو همه ی لحظه ها فقط تو باشی کنارم !

با وجود گرمت هیچی کم ندارم ... !

تو زمستون قلب من بیا و باش بهارم !

بدون که عشــقـــــــــت شده همه ی روزگارم ...

با تو ، با تو هستم ، با تو میمونم همیـــــــــــــــــشه !

عشـــــقــت از دل من هرگز جدا نمیشه !

تو رو با تموم دل و جـــــــــونم میخوامت ... !

هرجا هســــــــتم به یادتم ... !

وقتی کنارم میمونی ، من همه ی دنیا رو دارم !

اگه نباشی پیشم ، مثل اَبــــــــــرا میبارم !

با بودنت جدا کن ، غَما رو از کنارم !

به یاد تو شَبا رو تا خود صبـــــــــح بیــــدارم !

با تو ، با تو هستم ، با تو میمونم همیـــــــــــــــــشه !

عشـــــقــت از دل من هرگز جدا نمیشه !

تو رو با تموم دل و جـــــــــونم میخوامت ... !

مجیدقزوین بازدید : 21 پنجشنبه 14 دی 1391 نظرات (0)

این روزهای بی تو..... سیگارهایم نیز با من لج کرده اند....

دیگر درست کام نمی دهند....

نمی دانم چرا این ها نیز دیگر از عذاب کشیدنم لذت می برند....

 

.....

mahanjo0on بازدید : 19 پنجشنبه 14 دی 1391 نظرات (0)

روزی روزگاری در جزیره ای دور افتاده تمام احساسها کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند. خوشبختی، پولداری، عشق، دانایی، صبر، غم، ترس و ... هر کدام به روش خود می زیستند. تا اینکه یک روز دانایی به همه گفت: "هر چه زودتر این جزیره را ترک کنید، زیرا به زودی آب این جزیره را خواهد گرفت و اگر بمانید غرق می شوید."

مجیدقزوین بازدید : 12 چهارشنبه 13 دی 1391 نظرات (0)
ای تمام آسمان،سقف دلت ...

بهشت تمام چشم اندازیست از پنجره نگاه آسمانی ات

برایم بمان که ماندنی ترینی در قلب من

بر تمام برگهای کتاب زندگیم باش،که تو خواندنی ترین آواز این کتابی...

ای تمام من

می خواهمت ،می خوانمت

می خواهم که بمانی

می خواهم که بمانی

می دانم که می مانی


مجیدقزوین بازدید : 14 چهارشنبه 13 دی 1391 نظرات (0)

این همه حسود بودم و نمی دانستم؟!؟

به نسیمی که از کنارت موذیانه می گذرد

به چشم های آشنا و پر آزار که بی حیا نگاهت میکنند

به آفتابی که فقط تلاش گرم کردن تو را دارد

به همه شان حسادت میکنم

من آنقدر عاشقم که به طبیعت بدبینم

طبیعت پر از نفس های آدمهاست

که مرا وادار می‌کند حسادت کنم

به تو و رویای نداشته ام.......

مجیدقزوین بازدید : 18 چهارشنبه 13 دی 1391 نظرات (0)

بگذار عالم بداند


من ذره ذره ذرات جهان را


جایگزین کسی کرده ام


که هیچ چیز جایش را نمیگیرد!


آخر او ...!


خدای عاشقی های من است!


مگر کسی می تواند جای خدا را بگیرد.........؟


هرگز!
عضویت در سایت

عضویت

تعداد صفحات : 8

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1528
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 19
  • آی پی امروز : 54
  • آی پی دیروز : 64
  • بازدید امروز : 1,795
  • باردید دیروز : 356
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 2,879
  • بازدید ماه : 5,033
  • بازدید سال : 27,977
  • بازدید کلی : 81,400